شعر شهادت امام حسن (ع)
حسن جان
گرچه از شعلهء غم می گذرانید مرا
بگذارید بسوزم که بخوانید مرا
منّت هیچ کسی را نکشیدن هنر است
کلب میخانه شدم تا بکشانید مرا
دست من را به کلاف موی یوسف بدهید
در پی قافله اش سر ندوانید مرا
با کریمان ننشینم دل من می شکند
اینقدر از در این خانه نرانید مرا
حیف شد آبرویم خرج گناهان شده است
کوه عصیان و غرورم، بشکانید مرا
بگذارید که طفلان همه سنگم بزنند
با پر و بال شکسته نپرانید مرا
هر کجا گریه نباشد خبری نیست که نیست
هر کجا روضه بپا شد بنشانید مرا
جور عشاق کشیدن هنر فاطمه است
جان زهرا به زیارت برسانید مرا
من غبارم! شرفم خاک بقیع حسن است
تا بر این فرش نشستم نتکانید مرا
قاسمش بعد عسل، فصل گلابش شده بود
گفت زیر سم مرکب، بچکانید مرا
رضا دین پرور