سَـرَمْ بریده شود دل نمی بُرم از یار
دلم خوش است به عشقِ تو می رَوَمْ بر دار
نوشته ام که بیایی ولی حسین میا
که می کِشَند برایِ تو نقشه در بازار
شنیدم از دو لبِ یک پدر که می گوید
به دخترش که برایت می آورم بسیار…
وَ دختر از پدرش قولِ گـوشواره گرفت
به یادِ دخـترِ دردانه یِ تواَم سالار
میان چلِّه یِ این حرمله پُر از تیر است
سه شعبه می شود آخر نصیبِ طفلِ یار
تمام کوچه وُ پس کوچه ها پُر از سنگ است
برایِ آنکـه شود بر سَرِ حـرم آوار
سه ساله یِ حرَمَت یادگارِ فاطمه است
گمان کنم که شود هر دو دیده یِ او تار
میا که بر رویِ نِی تکیه می زند سقّا
وَ تازیانه دهـد نازدانه را آزار
خرابه خانه نَه غمخانه یِ ربابه شود
سکـینه ندبه کند در جوارِ هر دیوار
حسین ایمانی