شعر شهادت امام صادق (ع)

خسته و سالخورده‌ی ایام

خسته و سالخورده‌ی ایام

خسته و سالخورده‌ی ایام

دیگر از پا به بستر افتاده

به زمستان رسیده پائیزش

گل یاسی که پرپر افتاده

بعد یک عمر آخر پیری

چه بلایی‌ست آمده به سرش

چه شده هر نفس برون ریزد

از دهان پاره پاره‌ی جگرش

لحظه‌ی آخر است و در بستر

گاه با گریه گاه با لبخند

تلخ و شیرین تمام خاطره‌ها

از برش می‌روند و می‌آیند

یادش آید ز روزگار چه قدر

سختی و زحمت و بلا دیده

بارها خانه زندگیّ‌اش را

در هجومی ز شعله‌ها دیده

آه از آن لحظه‌ای که نامردی

با لگد دربِ خانه را وا کرد

ناگهان در میان دود آقا

یادی از روضه‌های زهرا کرد

زیر لب شکوه دارد از دنیا

چه کسی دیده در سیاهیِ شب

دست بسته پیاده پیری را

بدوانند در پیِ مرکب

قطره قطره گلاب اشکش را

بر روی خاک کوچه می‌افشاند

خسته که می‌شد و زمین می‌خورد

روضه‌های رقیه را می‌خواند

 علی صالحی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا