شعر شهادت اميرالمومنين (ع)شعر شهادت اهل بيت (ع)
خون تو میچکد از عمق شکاف سرتو
خون تو میچکد از عمق شکاف سرتو
خون دل میخورد امشب بخدا دخترتو
گرچه با پارچه ای زخم سرت را بستم
می کند آب مرا سرخی پلک تر تو
تو نفس میکشی و من زنفس می افتم
حق بده جان بدهم پای همین بستر تو
چادر خاکی مادر به سر انداخته ام
که شده شمع وجودم همه خاکستر تو
استخوان درگلویت خاربه چشمت مانده
ازهمان روز که افتاد زمین همسر تو
هیبت حیدری تو همه را می لرزاند
ولی حالا چقدر زرد شده پیکر تو
جان من آه مکش که جگرم میسوزد
صحبتی کن به فدای سخن آخر تو
دم آخرچه وصیت به حسینت کردی؟
گفتی با گریه فدای بدن پرپر تو
ماجراچیست که اینگونه بمن میگویی
دخترم چشم طمع هست برآن معجرتو
محمدحسن بیات لو