از “غلام”خانه اش “مولا” اگر یادی کند
از محالات است “بنده” میل آزادی کند
از “خرابات” است چیزی به رعیت میدهند
حیف از آن که مستمندی قصد “آبادی” کند
رونق سائل یقینا در سماجت کردن است
سائل درمانده حق دارد که فریادی کند
دست خالی را کریمان بیشتر پر میکنند
شکرِ حق , سائل از این لطف خدادادی کند
به خودش رنگ خزان هرگز نبیند هرکسی
در بهار زندگانی رو به این وادی کند
شیعه باید با غم آل عبا غمگین شود
با سرور و شادی این خاندان شادی کند
شیعه ی زهرا و حیدر بهترین امت اند
زینبیون باز هم جشن ولادت دعوت اند
وعده ی کوثر خدا از عرش اعلی داده است
زینب کبری که نه , زهرا به زهرا داده است
فاطمه سرتابه پا و فاطمه پا تا به سر
راضیه , مرضیه , هانیه و حورا داده است
مادری را دختری پرهیزکار و مؤمنه
مادری را دختری در اوج تقوا داده است
هم نفس, هم راه, هم دل, هم نشین و هم زبان
به علی مرتضی ام ابیها داده است
مادر عیسی کجایی !؟ ؛ به علی و فاطمه
حضرت حق مریمی با دو مسیحا داده است
آسمان از برکتش بار دگر جانی گرفت
با غبار مقدمش رونق به دنیا داده است
زین اب خواندش خدا بین تمام دختران
نام زینب زینتی بر نام بابا داده است
گاه میگوید حسین و گاه میگوید حسن
یعنی از بدو تولد دل به آنها داده است
زانوی هرکس در این دنیا رکاب او نشد
پس قدمگاهش عجب شأنی به سقا داده است
در دم و در بازدم هایش برکت جاری است
بانویی که روزی یک عمر ما را داده است
سالها در سایه ی الطاف او آسوده ایم
ریزه خوار عمه ی سادات زینب بوده ایم
به پدر باشد همیشه دختران تاج سر اند
از برادرها بپرسی بی قرار خواهر اند
گرچه همواره پسر باشد عصای دست لیک
اکثر اوقات دخترها وزیر مادر اند
در مقام و شأن و ارج و قرب این مولود بس
ناز این دردانه را زهرا و حیدر می خرند
تا که صورت را به پای او متبرک کنند
دسته دسته انبیا و اولیا پشت در اند
چشم بر روی کسی غیر حسین اش وا نکرد
بسکه این خواهر برادر عاشق یکدیگر اند
این عقیله جای خود ذریه اش هم مثل او
در کرامت فاطمه و در شجاعت حیدر اند
بچه های او ره صد ساله را طی کرده اند
بچه هایش شافعی از شافعان محشر اند
زیر پایش را پیمبر زاده ها جارو کشند
خادمینش یک سر و گردن ز ما بالاتر اند
مثل او شاه نجف دیگر ندارد دختری
“قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری “
مدح او را با غزل با مثنوی باید سرود
نذر او صد مثنوی معنوی باید سرود
بهترین ها را همیشه ” بهترینها “لایق اند
بهتر از سعدی و شمس و مولوی باید سرود
شاه بیت آفرینش دختر شیر خداست
در رثایش مصرعی اما قوی باید سرود
از نیاز دنیوی که بی نیازم کرده است
پس به شوق هدیه های اخروی باید سرود
“کربلا خواهی اگر از زینب کبری بگیر”
این غزل را پشت مرز خسروی باید سرود
در تمام عمر تسلیم ولایت بوده است
دفتری از این “شکوه پیروی” باید سرود
چادران مادر ما انقلابی زینبی ست
سال ها از فتنه های پهلوی باید سرود
از غروب سرخ عاشورا که روزی بگذریم
از طلوع سبز صبح مهدوی باید سرود
اردبیل اهلینده وار آیری ارادت زینبه
شعر را شیوا به سبک “منزوی” باید سرود
“ان که با عشق حسینی گشته همدم زینب است
ان که با سرّ شهادت بوده محرم زینب است
مدعی هرگز مزن بیهوده لاف عاشقی
این حسین تنها یک عاشق دارد آن هم زینب است”
لطف بسیارش گدای آستانم می کند
دست اعجازش سلیمان زمانم می کند
با تولا با تبرا این دو بال عاشقی
شور عشق اش رهسپار آسمانم می کند
“عشق بیماری است یک بیماری فوق جنون”
عاقبت رسوای نزد این و آن ام می کند
عشق گاهی یک چمدان دل شده سوی حرم
عشق کم کم عاشقی بی خانمان ام می کند
عشق سر بندی به پیشانی من می بندد و…
شب به شب در زینبیه دیده بانم می کند
بی گمان مویی که من با عشق او کردم سپید
میرسد روزی که در محشر جوانم می کند
عشق من را حنجره ای کربلایی میدهد
عشق روزی صادق آهنگران ام می کند
عشق من را مینشاند بر فراز منبر و …
شصت و نه شب نذر زینب روضه خوان ام می کند
کربلا با چشم خود دیده است زینب پیر شد
غصه ی قد کمان آخر کمانم می کند
هر دل آشفته ای که غرق در تاب و تب است
بی قرار روضه ی بی مادری زینب است
علیرضا خاکساری