شعر ولادت حضرت زهرا (س)

دریا غریق مرحمت بی کران تو

دریا غریق مرحمت بی کران تو

هفت آسمان تجلی رنگین کمان تو

خورشید ناز می کشد از ذرهای خاک

آن جا که صبح می گذرد کاروان تو 

صدها فرشته بال نهادند بر زمین

تا دامن خدیجه شود میزبان تو

بهتر شد آن زنان قریشی نیامدند

حوا و مریم اند پرستار جان تو

بر قلب های خسته ما هم نزول کن 

ای جبرئیل تا به سحر هم زبان تو

یک شاخه یاس در دل مجروح کاشتیم

 تنها به احترام مزار نهان تو

در بارش است رحمت بی حد ابر تو

پنهان شده است مثل شب قدر قبر تو

تسبیح تو که تربت حمزه به قاب داشت

در سینه اش شمیم دعاهای ناب داشت  

از کور نیز وقت سخن رو گرفته ای

هر چند چهره تو ز نور احتجاب داشت

در شکر روزه ای که سه افطار با توبود 

دستت برای خواهش سائل جواب داشت

جسمت نخواست رخت عروسی به تن کند

از بس که از بساط جهان اجتنابداشت 

با عطر یازده سحر این باغآشناست 

هر چند عمر مادر گل ها شتابداشت 

بیتی به شعر صائب تبریزی آمده است

آن شاعری که طبع روان هم چو آبداشت 

«چون صبح زندگانی روشن دلان دمیاست 

آن هم دمی که با عث احیای عالمی است»

ای جلوه شکوه و جلال پیمبری 

تو حجت همیشه به آل پیمبری

قد راست کرده بود و تنومند مانده بود

از آب چشمه ی تو نهال پیمبری

آن جا که بحث کیفیت عرش می شود 

جز سینه ی تو نیست مثال پیمبری

مرهم به زخم های اُحد بیشتر بنه 

تو با خبر همیشه ز حال پیمبری

کمتر به سینه جای بده بوسه ی نبی

جاری شده است اشک زلال پیمبری

این لحظه های آخر از احمد جدامباش 

آسوده نیست بی تو خیال پیمبری 

قدری صبور باش بهشت دل نبی

تو زود می رسی به وصال پیمبری

چون تو تمام آینه خلق احمدی

هر روز روز توست به سال پیمبری 

ایام شادمانی و روز ولادت است

هنگام شاد بودن و وقت عبادت است

در مصحف خدای تعالی نوشته بود

این نور با طهور ولایت سر شته بود

پیش از شروع خلقت این خاک و آسمان

این دانه را به مزرعه عرش کشته بود

از بس که بود دست توسل به سمتتو 

هر گوشه ای ز چادر تو رشته رشته بود

چندی به التماس زمین کرده ای نزول

این آخرین مسافرت یک فرشته بود

عالم هنوز طعم محبت به جان نداشت

حب تو در صحیفه مومن نوشته بود

ما را ببخش مدح تو کوثر نداشتیم

ما غیر چند واژه ابتر نداشتیم

هر دختری که ام امامت نمی شود

یا مادر پیمبر رحمت نمی شود

در مجمع خلایق حق فاطمه یکی ست 

این وحدت است شامل کثرت نمی شود

آن جا که پای کفو علی هست درمیان 

هر دختری که لایق وصلت نمی شود

از این که آب مهریه ات بود روشناست 

هر خانه ای که خانه رحمت نمی شود

فردا بیا که باز قیامت به پاکنی 

ای بانویی که بی تو قیامت نمی شود

با اشتیاق سمت صراط آورید رو

زهرا بدون برگ شفاعت نمی شود

این سینه باز حال و هوای مدینه خواست

 یا رب دعای کیست اجابت نمی شود

آخر مدینه راز پس پرده داشته است

آخر مدینه یار سفر کرده داشته است

لطف مدام حضرت یاسین به دست توست

آری دعا به دست تو آمین به دست توست

آن جا که سینه در تب اندوه سوخته است

 آرامش دوباره و تسکین به دست توست 

پیر خمین جلوه ی فرزندی تو داشت

 یعنی که عزت و شرف دین به دست توست

آن جا که ابر فتنه گری سایهگسترد 

نابودی تمام شیاطین به دست توست

اسلام با دعای تو پیروز می شود

آری کلید فتح فلسطین به دست توست

این انقلاب جلوه ای از کوثر تو بود

بر روح تو سلام خدا و دو صد درود

جواد محمد زمانی

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا