شعر شهادت حضرت زهرا (س)
در سکوتِ شهر
در سکوتِ شهر..تنهایی ز جا برخواستم
من به یاریّ ِ تو ای شیرِ خدا برخواستم
پشتِ در خوردم زمین امّا به عشقِ روی تو
دست بر دیوار برده …با نوا برخواستم
دست بر دامن گرفتم بازویم را غم شکست
با همان دستِ شکسته من ز جا برخواستم
آمدم با پهلوی خونین به همراهِ حسن
در حمایت از شما یا مرتضا بر خواستم
باز کردم ریسمان را از دو دستانت علی
بینِ ظلمت مثلِ نوری باصفا برخواستم
احترامت را خدا واجب نموده بر همه
پس بنابراین به پایت من به پا برخواستم
کودکِ خود را فدا کردم که باشی سربلند
ای ولّیِ امرِ زهرا ..تا کجا برخواستم
از سرت تا کم نگردد تارِ مویی یا علی
مُردم و زنده شدم با این هوا برخواستم
محسن راحت حق