دستان یدالله
اذکار تسبیح مناجاتم طرب دارد
محراب گویا نیت عرض ادب دارد
نام علی میجوشد و سجاده تب دارد
ذی الحجه ی این روزها بوی رجب دارد
شام سقیفه مرده و صبح غدیر است
کافر بمیرد هر که بی حب امیر است
یکتا خدا ، یکتا علی ، یکتا پیمبر
تکلیف را روشن نمود آنجا پیمبر
فرموده مدح حضرت مولا پیمبر
دست علی را میبرد بالا پیمبر
اتمام حجت کرد با گمراه و بدخواه
پس نیست دستی روی دستان یدالله
از دشمنانش پست و بی بنیادتر نیست
از بنده ی حیدر کسی آزادتر نیست
از خانه ی مولای ما آبادتر نیست
از شخص زهرا هیچ شخصی شادتر نیست
اسم علی حک شد به گردنبند زهرا
دنیا نمی ارزد به یک لبخند زهرا
بی بی ست شخص فاطمه آقاست حیدر
مادر بتول و حضرت باباست حیدر
مانند کفو خویش بی همتاست حیدر
مولاتنا زهرا و مولاناست حیدر
هرکس که مهر حیدر و زهرا ندارد
در جرگه ی انسانیت هم جا ندارد
در خشکسال حسرتم باران دلم خواست
من بی سروسامانم و سامان دلم خواست
چون درد بی درمان شدم درمان دلم خواست
یاد نجف افتاده ام ، ایوان دلم خواست
شکرت همینکه سایه ات را کم نکردی
گندابی آدم شد مرا آدم نکردی
عالی نجف ، اعلا نجف ، والا نجف بود
یکتا نجف ، زیبا نجف ، رویا نجف بود
چون احسن الاحوال دلها را نجف بود
حتی شروع اربعینم با نجف بود
اذن پیاده رفتنم را مرتضی داد
وقتی قسم دادم به زهرا… کربلا داد
هر چند ما از سینه چاکان شماییم
عبد نجف هستیم و لنگ کربلاییم
بعد از غدیر آماده ی ماه عزاییم
بوی محرم آمده ، سر به هواییم
آهسته آهسته بنی هاشم می آید
کم کم صدای اکبر و قاسم می آید
بر روی لب ها خنده هست و نیست ناله
دارد به دور ناقه ها از نور ، هاله
در کاروان خویش دارد باغ لاله
بر شانه ی عباس می آید سه ساله
این کاروانی ها چقدر اطفال دارند
حتی زنان در دست و پا خلخال دارند
آغوش گرم مادری با شیرخواره ست
تنظیم لالاییش هم با گاهواره ست
در گوش دختر های طفلی گوشواره ست
اینجا نه معجر سوخته نه پاره پاره ست
هم کاروان ، خورشید و هم مهتاب دارد
مشک عموی بچه ها هم آب دارد
اینجا نخندیدند بر چشم تری هم
اینجا نبردند از کسی انگشتری هم
اینجا نخورده تازیانه دختری هم
حتی نبریدند در مقتل سری هم
امسال شاید یک مسلمان آب آورد
یک سایبان بالاسر ارباب آورد
علیرضا وفایی خیال