ای چراغ دل ویرانه ی من
نظری کن به من و خانه ی من
خانه بعد از تو شده غمخانه
شمع یاد تو و ما پروانه
گریه داریم نهان از دشمن
من به طفلان تو، طفلان بر من
زود ای لاله ی من پژمردی
کاش همراه مرا می بردی
همه شب تا به سحر پیوسته
می کنم ناله ولی آهسته
تا نظر بر در و دیوار کنم
یاد آن پهلو مسمار کنم
ای حمایتگر من خیز و ببین
فاتح بدر شده خانه نشین
این سخن ورد زبانها افتاد
دیدی آخر علی از پا افتاد
آنکه یک عمر سرافرازی کرد
چرخ با هستی او بازی کرد
هیچ پرسی به چه روز افتادم
رفتی و کرده ای دشمن شادم
آنکه می خواست ز پا بنشینم
شادمانست که من غمگینم
فرصتی تا که مناسب جوید
این سخن با دگران می گوید
رشته ی صبر علی پاره شده
چاره ساز همه بیچاره شده
علی انسانی