شعر مدح و مرثیه حضرت خدیجه (س)
ای دوش تا دوش پیمبر تا همیشه
دین خدا را یار و یاور تا همیشه
ای همسر شایستۀ پیغمبر وحی
ای مادر زهرای اطهر تا همیشه
با بودنت زهرا به عالم فخر می کرد
از اینکه دارد چون تو مادر تا همیشه
اسلام ما با یاری تو پا گرفته
ای اولین اسلام آور تا همیشه
با بودن تو مصطفی دلگرم می شد
ای بر سر دین سایه گستر تا همیشه
از بی پسر بودن نریز ای با وفا اشک
زهرای تو نسلی ست برتر تا همیشه
تا فاطمه داری تو دیگر غم نداری
طوبای زهرا می دهد بر تا همیشه
با مرتضی شمشیر, پیغمبر اگر داشت
با بودن تو لحظه به لحظه سپر داشت
با رفتنت اسلام از بال و پر افتاد
بار غمت بر شانۀ پیغمبر افتاد
چشمان زهرای تو مانند صدف بود
از این صدف با داغت آخر گوهر افتاد
روی مزارت بارها جبریل آمد
هر بار آمد دید زهرا با سر افتاد
افتاد پیغمبر ز پا از داغت اما
در این میان زهرات خیلی بدتر افتاد
آتش بروی چادر او پنجه انداخت
با یک لگد زهرای تو پشت در افتاد
رفتی نبودی تا ببینی دختر تو
در کوچه ها در پیش چشم شوهر افتاد
تابوت او را مرتضی با گریه می برد
روی مزارش نیمه شب ها حیدر افتاد
رفتی ندیدی از کبوتر پر بریدند
رفتی ندیدی از حسینت سر بریدند
مهدی نظری
⏹