مشغول کار هستی و در زیر آفتاب
حس می کنی که بین تنوری , – پُر التهاب
هم تشنه ای و هم رمضان ! نه محرّم است
کافی است اینکه روزه بگیری بدون آب
تو روزه ای ّ و کودک تو تشنه مانده است
بی اختیار روضه ی تو می شود: رباب
در زیر آفتابی و هی چنگ می زنی
بر انعکاس تشنه ی صحرایی از سراب
چشمت سیاه می رود و باز می شود
این روضه پیش چشم تو قدر یکی دو باب
در خیمه ای و دست تو گهواره ی علی است
ای کودکم ! عزیز دلم ! ناز من ! بخواب
حتماً عمو برای تو آبی می آورد
با گریه هات مادر خود را نده عذاب
از هوش می روی , دو سه ساعت گذشته است
پا می شوی , سوال تو مانده است بی جواب
آخر گناه کودک شش ماهه ات چه بود
افطار امده است و نگاهت به ظرف آب
محسن ناصحی