رباعی های فاطمی
ای نور خدا سرشـــته با آب و گِلَت
ای مـهر علـــی راز هویــدای دلت
این ذکر هزار سالۀ مهدی توست
ای یاس نبی « بِــاَیِّ ذنـب قتلت؟
تو فرد ترین وحیــدۀ تاریخی
مستوره ترین ندیــدۀ تاریخی
از تربـت پنهان تـو معلــوم شده
مظلومه ترین شهیدۀ تاریخی
ای روح دو صد مسیح محتاج دَمَت
زهـرایـی و خــورشید غبـار قدمـت
کی گــفته که تـو حـرم نداری بانو؟
ای وسعت دلـهای شکسته, حَرَمت
گفــتم به گُـل لالــه چـه آموخــته ای؟
در باغ, تـو تنها گُل دلســوخـته ای!
رو کــرد به آن یـاسِ میــان آتــش …
گفتا که تو چشمِ دل به آن دوخته ای؟
در مَـجد وشــرف یکّـه و تنــها هستی
در فخــر تـو بـس, اُمّ ابــیــها هســتی
مریم که مقدس شده یک عیسی داشت
تو مــــــادر یـــازده مســیــحا هســتی
ای شافعـۀ روز قیامــــت, زهرا
محشر نشود جز به قیـــامت, زهرا
دنبـال گــنه, عفـــو خـدا می گــردد
گر دست بری تو در شفاعت,
زهراسیدمحسن سادات خلردی