آنجا که خشکی هست دیگر چشم تر نیست
عصیان که باشد مرغ دل را بال و پر نیست
ظلمت چنان اطراف قلبم را گرفته
که ربنا یا ربنایم کارگر نیست
بر وعدههایی که به تو دادم, نماندم
آه ای خدا, نخل امیدم بارور نیست
دلواپسم امشب نگیری دست من را
جز تو کسی از این حوالی رهگذر نیست
محصول عمرم جز تباهی نیست چیزی
شرمندهام, در کولهبارم جز ضرر نیست
این بار هم راهم بده در خانهی خود
گر چه برایت بودنم جز درد سر نیست
همچون گذشته شور و حالی نیست در من
آهی که دارد سینهی من شعلهور نیست
کاری نکردم با نماز و روزههایم
اعمال من بر آتشِ قهرت سپر نیست
دنیا چه کرده با دل زارم, که دیگر
مثل شهیدان بندهات اهل سحر نیست
در این حرم که خوبهایت آرمیدند
ذکری به غیر از واحسینا خوبتر نیست
بینِ مقاتل گشتم و فهمیدم این را
آهی شبیهِ آهِ زینب پُرشرر نیست
غیر از برادرها که بر نیزه نشستند
دیگر کسی از حال خواهر باخبر نیست
رضا باقریان