زینت ولی اللّه اعظم
قرار هست که از عشق با خبر باشد
نگاه تشنه ی خورشید بر قمر باشد
حسین روبروی زینبش نشسته اگر
بناست نور در این خانه بیشتر باشد
برای خوردن آب حیات می خواهد
که خضر جزء گدایان پشت در باشد
علی به مردم عالم همیشه میگوید
بناست دختر من زینت پدر باشد
بُتِ جدا شدن از عشق خُرد خواهد شد
به دوش زینب کرار اگر تبر باشد
شبیه ما که فقیران بر سر راهیم
گدای خانه ی زینب شدست ابراهیم
نوشته اند به نام شما تعالی را
خدا برای تو میخواست شأن عالی را
برای درک بلندای نام تو حتی
نبود جرأت پرواز هیچ بالی را
تو زینت ولی اللّه اعظمی زینب
خدا به دست علی داده چه مدالی را
شنیده اند سلیمان به نام نامی تو
خریده از سر بازار عشق قالی را
بگیر قلب مرا پُر کن از محبت و بعد
دوباره پس بده این کاسه ی سفالی را
دل کسی که پر از ذکر یا حسین شود
غلام خانه ی ارباب عالمین شود
شنیده اند که از خون دوات باید ساخت
و در دو دیده دو رود فرات باید ساخت
حریم زینب کبری ستون عرض و سماست
دلیل بودنِ کلِّ کُرات باید ساخت
به خاک کرب و بلایت قسم که انسان را
نوشته اند که از خاک پات باید ساخت
فقط به خاطر اوصاف چادرت بانو
کتاب های سراسر صفات باید ساخت
حسین رمز نجات جهانیان شد پس
برای صحن تو باب نجات باید ساخت
سبوی سینه اش از جام عاشقی پُر بود
اسیر دائمی خانه ات اگر حُر بود
به خانه ی تو فلک باز راه پیدا کرد
هزار شکر , فلک تکیه گاه پیدا کرد
اسیر باغچه ی خانه ی تو بود بهشت
اگر که عزت از این بارگاه پیدا کرد
سفید بختی نوکر به رو سپیدی نیست
که شاه نوکر خود را سیاه پیدا کرد
همیشه یاور تنهایی حسین تویی
حسین با تو دوباره سپاه پیدا کرد
در آسمان پی خورشید بود اما حیف
حسین را وسط قتلگاه پیدا کرد
و گرگ ها جگرت را دوباره آزردند
همینکه پیرهن یوسف تو را بردند
علی رضوانی