ستاره باران
این مدینه ستاره باران است
چشم خورشید خیره برآن است
داخل مهد روح ایمان است
روزگار زمین درخشان است
جان دین روی دست جانان است
این پسر از تبار ایران است
پسری از تبار شیر خداست
نوه ی پادشاه کرب و بلاست
باقرالعلم ِ مکتب مولاست
گل سجّاد و جلوه ی زهراست
لحظه ای که برابر سقّاست
ماه و خورشید حق نمایان است
پنجی از جنس پنج تن آمد
وارث علم ِ موتمن آمد
یادگار ابا الحسن آمد
گل زهرا سوی وطن آمد
حسنینی به یک بدن آمد
آسمان را ببین که حیران است
آسمان مات این قیام و قعود
حیدر دیگری به وقت سجود
کرم مجتبی در این مولود
عشق شاه وفا به تار و به پود
انتهای درخش اش موعود
شاهد غرّش دلیران است
کربلای حماسه ها لبّیک
پسر سجده و دعا لبّیک
شاهد نای نینوا لبّیک
دیده ای لعل تشنه را لبّیک
پابرهنه چرا؟! کجا؟! لبّیک
جشن دلدار و دل پریشان است
به پریشانیِّ غروب دهم
به همان حرص مُلک و آن گندم
به نشانیِّ نیزه کردم گم
راه شادیُّ و می رسم بر سُم
زیر سم جسم و پای مجلس خُم….
کعب نی سهم کام و دندان است
کربلایی ِّ کربلا در شام
کاروان بود و طعنه و دشنام
سنگ آمد به سویتان از بام
حاجیان روی نیزه در اِحرام
وَ به اسلام می رسید سلام
چون حرم میهمان ویران است
ذکر ویرانه ی عذاب حسین
دم دردانه بی حساب حسین
روضه ی مشک خشک و آب حسین
تپش قلب ِ بوتراب حسین
ریشه ی ناب انقلاب حسین
شاه لب تشنه العجل خوان است
حسین ایمانی