سیر اِلی الله
موریم که داریم سلیمان نجف را
دادند به ما کنج شبستان نجف را
من رعیت سلطان خراسانم و دارم
عمری به سرم منّت سلطان نجف را
افتاده بهشت از نظرش وقت سحرگاه
هر کس گذری داشت خیابان نجف را
عمریست نمک گیر علی هستم و دارم
در سفره افطاری خود نان نجف را
تا سجده کنی هرشب و هر روز به حیدر
معمار چنین ساخته ایوان نجف را
پرونده من را بده در دست یدالله
بعدش بنگر چهره خندان نجف را
باید که خدا از لب سرچشمه کوثر…
سیراب کند تشنه باران نجف را
والله وَ باالله وَ تاالله که داریم…
در سیر اِلی الله ، بیابان نجف را
دامان علی جای حسن،جای حسین است
پس گوش کن از عرش حسن جان نجف را
دستم نرسیده است به انگشتر مولا
دادند به من وصله دامان نجف را
با شوق زیاد و عجله آمده زهرا
تا باز کند روزه مهمان نجف را
باید بروم کرببلا گوشه گودال
آنجا که گرفتند همه جان نجف را
پیش تن عریان حسین گفت بنیّ
این کیست بهم ریخته ارکان نجف را
اینقدر نزن چنگ به مویی که سفید است
اینقدر نکش زلف پریشان نجف را
کو مکه کجا رفته مدینه که ببیند
کوفه به روی نی زده قرآن نجف را
رضا دین پرور