شعر مصائب اسارت شامشعر مصائب اسارت كوفه
سیمرغ کوه قافِ خیالم حسین من
سیمرغ کوه قافِ خیالم حسین من
گشته شکسته تر, پر وبالم حسین من
طی مسیر هجر تو با جان به سر رسید
چل خان عشق, گشته مدالم حسین من
منزل به منزل آمده قامت کمان ترم
مانند ماه نو چو هلالم حسین من
یا مثل بلبلی که شد افسرده از فراق
بر گفتگو نمانده مجالم حسین من
ناگفته ها زیاد و”مفصّل تو خود بخوان
مجمل”به یک نظاره به حالم حسین من
“از هرچه بگذریم سخن دوست خوشتر است”
از دخترت مکن تو سوالم حسین من
حسین رضایی(حیران)