شاید نخواستی حرمت را نشان دهی
خیلی ثواب داشت به این مرده جان دهی..
شاید نخواستی حرمت را نشان دهی..
شاید دلت نخواسته که دعوتم کنی..
راضی نبوده ای که مرا راحتم کنی..
زوار تو به گریه و لبخند میروند..
در پیش چشم من همه دارند میروند..
سهم من از حرم گره کور میشود..
مال بقیه خرج سفر جور میشود..
سهم من از حرم فقط این عکس گنبد است..
سهم بقیه دیدن صحنین و مرقد است..
شاید نشد که قلب مرا هم تکان دهی..
شاید نخواستی حرمت را نشان دهی..
ای رحمت وسیع به من رحم کن حسین..
با داغ کربلات نزن, رحم کن حسین..
آقا درست وصلهء ناجور بوده ام..
از جمع عاشقان شما دور بوده ام..
دلواپسم که نوکر خوب تو نیستم..
اما برای غربت زینب«س» گریستم..
در مجلس عزای تو گریه نکرده ام؟؟
گریه برای پای رقیه نکرده ام؟؟
از داغ گوشواره دلم زیر و رو نشد؟؟
با یاد شیرخواره دلم زیر و رو نشد؟؟
خیرت قبول اینکه به من آب و نان دهی..
شاید نخواستی حرمت را نشان دهی..
عیبی ندارد اشک گدایت چکیده است..
عیبی ندارد از تو به نوکر رسیده است..
مزد خروش چشمهء چشم ترمچه شد!؟
هر شب سوال میکنم آقا حرم چه شد!؟
باشد قبول داغ حرم را گذاشتی
یعنی برای سینه زنت جا نداشتی!؟
با اینکه نیست قسمت ما دیدن حرم..
نذر شماست چند النگوی مادرم..
فعلا به چشم تو دل من خوار آمده
دارم رفیق صحن تو ده بار آمده
شاید بنا نبود به من هم امان دهی..
شاید نخواستی حرمت را نشان ده
عماد بهرامی