شعر روضه حضرت زهرا(س)
سنگدل ها بی امان برگ و برم را می زدند
پشت در ناباورانه باورم را می زدند
لرزه بر جان همه اهل حرم افتاده بود
لحظه ای که با لگد درب حرم را می زدند
پیش چشمم شعله بر باغ و بهار من زدند
غنچه ام پرپر شد و نیلوفرم را می زدند
مصحف پیغمبرم در شعله ها افتاده بود
جزء جزء و آیه آیه کوثرم را می زدند
ماجرای کوچه و بازار از یادم نرفت
دستهایم بسته بود و همسرم را می زدند
یک نفر با تازیانه دیگری هم با غلاف
با تمام زور و بازو دلبرم را می زدند
از خجالت این سرم را بر زمین انداختم
با که گویم دختر پیغمبرم را می زدند
می پرد هر شب حسن از خواب می گوید پدر
خواب میدیدم دوباره مادرم را می زدند
آتش این خانه تا کرب و بلا هم می رسد
بر دل صد چاک زینب باز هم غم می رسد
دخترانت , فاطمه ارثیه از تو می برند
هر که هم نام تو شد سیلی به رویش می زنند
بارالها جان حیدر زین سخن بر لب رسد
روزگاری شعله ها بر دامن زینب(س) رسد
اهل بیت مصطفی را بر اسارت می برند
دختر شیر خدا را با جسارت می برند
نوید طاهری