دسته‌بندی نشده

سالار زینب

گرچه سهم‌ من ز باران چند قطره شبنم است

شکر حق در روضه هایت چشم هایم زمزم است

در کتاب مجلسی نقل از امام صادق(ع) است

گریه ی بر تو برای داغ زهرا مرهم است

گر نبودی باب توبه بهر آدم بسته بود

از سر لطف تو بود آقا که آدم آدم است

زیر دِینَت هستم و هرجا نشستم گفته ام

هرچه دارم آبرو از صاحب این پرچم است

این پریشان حالی ام که قصه ی امروز نیست

از غروب شصت و یک مهمان این قلبم غم است

پیکرت عریان به روی خاک ها افتاده بود

پای این روضه اگر جان هم دهم آقا کم است

خواهرت آمد به گودال و نگاهی کرد و گفت

چَشم من کم سو شده یا اینکه جسمت مبهم است

هیچ تیغی از تنت با دست خالی بر نگشت

از تن تو هرچه باقی مانده خُرد و دَرهَم است

روزگاری با بنی هاشم به اینجا آمدم

حال دور خواهر تو قحطی یک محرم است

نوید طاهری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا