شعر روضه حضرت زهرا(س)
شب حمله کند گر به سحر مسئله ساز است
از کوچه باریک گذر مسئله ساز است
تنهایی در وقت خطر مسئله ساز است
هنگام گذر درد کمر مسئله ساز است
در خانه بمان تا که سرت درد نگیرد
در پیش حسن بال و پرت درد نگیرد
امروز لباس غم و غربت به تن توست
طاغوت تمام هدفش سوختن توست
دنبال تو میگردد و فکر زدن توست
دلشوره من لخته خون دهن توست
راهت وسط رد شدنت بند میاید
از ترس زبان حسنت بند میاید
میبینم از اینجا که تو انگار میفتی
سیلی بدی میخوری و زار میفتی
وقتی که سرت خورد به دیوار میفتی
تا خانه بیایی صد و ده بار میوفتی
بی حرمتی آغاز شود وای به حالم
چادر ز سرت باز شود وای بحالم
ناموس خدا در وسط معبر خاکی
کشته ست مرا مرثیه ی کوثر خاکی
هم چادرِ افتاده و هم معجر خاکی
هم پلک وَرم کرده و هم پیکر خاکی
خانم نکند قلب تو آزرده بماند
میمیرم اگر چشم تو خون مرده بماند
تا کرببلا کار اگر که برسد چه ؟
این کوچه به بازار اگر که برسد چه ؟
زینب همه جا زار اگر که برسد چه ؟
تا مجلس اغیار اگر که برسد چه ؟
امروز دعا کن که به سوگش ننشینیم
ما دخترمان را سر بازار نبینیم
شاعر؟؟؟