شعر مدح و مناجات امام محمد باقر(ع)
واژه ها با بردن نامت غزلخوان میشوند
اوج می گیرند , مثل ماه تابان میشوند
عالمی جسمند و محتاج کلام دلکشت
تو اگر لب تر کنی این جسم ها جان میشوند
باقر علم خداوندی و مخلوقات تا
میشکافی علم را مجذوب قرآن میشوند
تو اگر جلوه کنی از روی خجلت یک به یک
عالمان دهر زیر خاک پنهان می شوند
در میان قلبشان داری تو آموزشگاه نور
بی سبب پس نیست کافرها مسلمان می شوند
جانمان روزی شود قربانی چشمان تو
لحظه های ما تماما عید قربان می شوند
با نگاهت ابرها تغییر حالت میدهند
مست باریدن شبیه یک نمکدان میشوند
تازه فهمیدم اگر باشم پی رزق حلال
با دم گرم تو گندم ها همه نان میشوند
این کبوترهای چاهی که کنارت می پرند
عاقبت تبدیل به مردان ایران می شوند
در حریمت روبروی چار گنبد آخرش
چشم هامان فرشهای زیر ایوان می شوند
روی فرش و زیر ایوان طلایت ماه من
روضه خوانها روضه میخوانند و گریان می شوند
با کمی چای و شکر یا با دو سه تا حبه قند
بعد یک سینه زنی پیش تو مهمان می شوند
جعفر ابوالفتحی