وسط شهر نبی غوغا بود
روضه در قامت عاشورا بود
همه جا بوی مصیبت می داد
باز هم فصل غم دنیا بود
روضه خوان بود دل بی تابت
گریه کن مادر تو زهرا بود
خانه آل علی بود که باز
شعلهء آتش در بالا بود
زن و فرزند تو در خانه و ترس
در نگاه همگی پیدا بود
کف پایت همه تاول زده بود
حرف از دخترکی تنها بود
دختری که همه جا دنبال
نیزه داران سر بابا بود
وحید محمدی