شعر شهادت امام صادق (ع)
شیخ الائمه
دلت نشسته به خون، غصه بر دلت سربار
گرفته راه گلوت آه سینه ی تب دار
برای غربت اولاد فاطمه اصلا
عجیب نیست که تاریخ می شود تکرار
زکوله بار پر از نان شانه ات حتی
شده فقیر مسیح و یهود برخوردار
اگرچه نیست کسی بی نصیب، از لطفت
نمانده بین مدینه کسی برایت یار
بساط روضه همیشه به خانه ات برپا
وچشم های تو بوده همیشه ابر بهار
اگرچه سوخت در خانه ات در آتش و دود
ولی نرفت به پهلوی همسرت مسمار
چه خوب شد که کمی دشمنت حیا کردو
به زور بسته نشد دور گردنت دستار
طناب بسته شده دور دست هایت بود
نصیب و سهم تو از ارث حیدر کرار
دویده ای پی مرکب به دست بسته ولی
نه مثل عمه رقیه برهنه پا بر خار
کشید روی تو دشمن سه مرتبه شمشیر
ولی ندید دوچشم تو بیش از این آزار
فدای پیکر لب تشنه ای که شد مدفون
به زیر پشته ای از تیغ و نیزه ی بسیار
رسول رشیدی راد(مجتبی)