شعر شهادت حضرت ام البنين (س)
صدای گرفته …
باز هم نشسته یک گوشه
طبق رسم همیشه اش:تنها
زیر تیغ آفتاب قبرستان
دورتر از هیاهوی دنیا
از صدای گرفته اش پیداست
دیشبش سخت گریه می کرده
یاد آن روزی افتاده است که
زینبش سخت گریه می کرده
یاد حرفهای زینب افتاده
کم کم آب میشود به پای حسین
باز تکرار کرده,میگوید:
“هرچه دارم همه فدای حسین”
یاد حرفهای زینب افتاده
“حسین را تشنگی ش آزرده
وقت میدان از عطش می گفت,
از لبان خشک و ترک خورده:
خواهرم!تشنگی عجب سخت است
احساس میکنم که سنگینم!
آسمان چرا سیاه شده؟!!
هوا را پر ز دود می بینم! “
ام البنین کاش تو هم بودی
آنجا که لحظه هاش پر از غم بود
بین دردهایشان تنها
سایه ی مادری فقط کم بود
سینا نژاد سلامتی