طایفه ی آقاها
ای گل سر سبد طایفه ی آقاها
ای بزرگ همه بی مثل و همتاها
هرکسی دیده تو را مست شد و خانه خراب
تشنه ی دیدن تو میکده ها صهباها
نمک روی تو دیوانه کند مجنون را
کشته و مرده ی رویت همه لیلاها
پیش اعجاز دو چشمان سیاهت آقا
شده بی رنگ حنای همه عیساها
هر که امروز گرفتار نگاهت گردید
نکند وحشتی از بی کسی فرداها
شعبه ی عرش شده از قدم تو دنیا
هر کجا حرف شود از تو بهشت است آنجا
با تو شد روز تر از روز, شب غربت ما
شده نابود غم بی کسی و غربت ما
مثل هر کس که کسی هست میان عالم
شد گدایی درِ خانه تو عادت ما
ما نبودیم اگر که تو نبودی آقا
هست زیر سر تو آمدن و خلقت ما
سنگ خوردی تو که ما خدعه شیطان نخوریم
خون دل خوردن تو گشت همه ثروت ما
گوشه ی کوچکی از چشمه لطفت این است
نوکری تو و اولاد تو شد قسمت ما
ما مسلمان شده ی دختر و داماد توأییم
نسل در نسل همه آدم اولاد توأییم
عقل و هوش همه ی خلق شده حیرانت
به فدای تو و توحید تو و عرفانت
آن قدر عاشق تو هست خدایت آقا
که به قرآن خودش خورد قسم بر جانت
دم به دم مکتب تو حرف جدیدی دارد
همه علم خلاصه شده در قرآنت
مرده را گوشه نگاه تو مسیحا سازد
کرده دیوانه مرا معجزه چشمانت
دشمنت هم ز تو جز رحمت و ایثار ندید
خوش به حال دل آن کس که شد از یارانت
در سماوات و زمین و ملک و جن و بشر
ما ندیدیم کسی را ز شما خاکی تر
تو همه دلخوشی روز و شب دنیایی
همه هستند غلام و تو فقط آقایی
پرچم هیچ کس اندازه تو بالا نیست
محشری بی مثلی معجزه ای غوغایی
کار ما هست فقط عشق به تو ورزیدن
کار تو هست فقط دلبری و لیلایی
چه مقامی به تو داده است خدایت آقا
دلخوشی علی و زندگی زهرایی
چه قدر عشق میان تو و زهرایت بود
تو شدی فاطمی و فاطمه شد بابایی
رفتی و قامت زهرای جوان تو خمید
نود و پنج شب از درد به خود می پیچید
شاعر : محمد حسین رحیمیان