شعر مدح امام حسين (ع)

عارفِ بالله

مستی از جام تو سرمنزل هوشیاری ماست
بیدل از عشق شدن شیوة دلداری ماست

مبتلای تبِ عشقیم و تجلی داریم
دردبیچارة این لذت بیماری ماست

بیدلی اول راه است خدارا عشق است
دل ز ما دلبری از یار ز همکاری ماست

هو کشان قد علم اندر صفِ رندان کردیم
چوبة دار فقط مسند سرداریِ ماست

هرکجا جلوة یاراست همانجا عرش است
نمک خانه اش اسباب گرفتاری ماست

دل ما میکده و صاحبِ میخانه حسین
می حسین باده حسین ساغر و پیمانه حسین

هنرِ عشق به تصویر کشیده آهی
دلِ مارا به حریم تو نموده راهی

نوکر خانة تو عارفِ بالله شود
علی اکبربشود «جُونِ» سیاهی گاهی

نوکرت پیر که شد دلبری اش بیشتراست
ماجرایی شده این قصة خاطرخواهی

زلف ِ خود پهن نمودی و شکارم کردی
به هدایت برسد صید تو از گمراهی

خاطرم نیست چه شد دل به تو دادم آقا
بی سر و پا چو منی در ره تو شد راهی

درد و دل کردنِ با تو چقَدَر می چسبد
چون کریمی و زاحوال گدا آگاهی

خون من نذر نگاهت لک لبیک حسین
شاهِ عاشق کُشی و حضرت ثارالهی

چه کسی فکر غلام است به غیر از ارباب
پسرِ فاطمه این سائل خودرا دریاب

اثر بارش باران به چمن می ماند
عشق بازی که سر افتاد ,سخن می ماند

از گل تربت تو بوی حرم می آید
عطر سجاده سحرگاه به تن می ماند

خواب دیدم سحری پای ضریحت هستم
چه کنم حسرت آن بر دل من می ماند

چه جوان ها که به پای غم تو پیر شدند
بشود دوستی آن دم که کهن می ماند

با گنهکاری من دیدن تو ممکن نیست
بر ترانی دلم پاسخ لن می ماند

بوی سیب از همه ی کرببلا می آید
اشک مادر اثرش روی بدن می ماند

هر چه مردست اگر پای تو بی سر بشود
پرچم عشق تو بر شانه ی زن می ماند

صد هزاران چو اویس ,خاک ره زینب نیست
عاشق از یار جدا شهر قرن می ماند؟؟

گر بنا شد که وصیت بنمایند عشاق
چه بدن هاست که بی غسل وکفن می ماند

قاسم نعمتی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا