شعر شهادت حضرت حمزه (ع)

علمدارِ سرافرازان

شب شعر است و بالا میروم از منبری دیگر
به شوقی که بخوانم باز هم شعر تری دیگر

بخوانم از علمدارِ سرافرازان “سیف البحر”
ندارد مثل او دین محمد یاوری دیگر

پر از غیرت پر از همت پر از قدر و پر از شوکت
نمی زاید شبیه اش را دوباره مادری دیگر

اگر احمد نمیشد خاتم پیغمبران حتما
جناب حمزه میشد بعد از او پیغمبری دیگر

اُحُد جولانگه تیغ دو تا شیر خدا باشد
بتازد در میان معرکه چون حیدری دیگر

و مادامی که حمزه سینه در میدان سپر کرده
ندارد احتیاجی مصطفی بر سنگری دیگر

همه با غرش شیر رسول الله افتادند
نماند از رقص شمشیرش توان لشگری دیگر

سراپا بود سمعا طاعتا در نزد فرمانده
نمی آید چنین فرمانده و فرمانبری دیگر

“به پایان آمداین دفتر حکایت همچنان باقی ست “
ببین از نسل حمزه لشگر نام اوری دیگر

جگرخواران موصل با دو چشم خویش میبینند
به کام وارثان حمزه فتح خیبری دیگر

دفاعِ از حرم را خون پاک شیعه تبیین کرد
نماند بی کس و تنها دوباره رهبری دیگر

هوای گریه دارم لاجرم ای اهل مرثیه!
شوم وارد به بزم روضه اما از دری دیگر

از آن قد و از آن بالا از آن یال و از آن کوپال
نماند از ضربه های نیزه ها بال و پری دیگر

اگرچه داغدار پیکری مثله شده هستم
گریزی میزنم اما به سوی پیکری دیگر

بر احوال صفیه گرچه میسوزد دلم اما
بسوزد بیش از اینها دل برای خواهری دیگر

بدم می اید از دشنه بدم می اید از نیزه
ولی داغ دلم را تازه کرده خنجری دیگر

خدایا در دل غمها نگاه خواهری تنها
اسیر خنجر کندی نبیند حنجری دیگر

اگر چه حمزه هم در معرکه در خون خود غلتید
ولی غارت نشد از خواهرانش معجری دیگر

 علیرضا خاکساری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا