شعر مدح و مناجات امام حسن عسكری (ع)

غریبستان

غریبستان

یا علی گفتیم وراه عشق را پیموده ایم
در پناه بیرق آل علی آسوده ایم
سربه روی خاک پای آل زهرا سود ه ایم
از همان بدو تولد سامرایی بوده ایم
گر چه حق این سینه ها را کربلایی آفرید
سائلان کربلا را سامرایی آفرید

در غریبستان دنیا آشنای ما حسن
کار ماها نوکری , دنیا و عقبا با حسن
بال پرواز قنوتم یا کریم ویا حسن
سائلی از هرکسی باشد حرام الا حسن
مجتبای دوم این خانواده الدخیل
کار این سائل به لطف تو فتاده الدخیل

بهترین انگیزه صوم صلات ابروی تو
یک جهان دارد مسلمان پیچش گیسوی تو
هرکه را اقبال باشد تا ببیند روی تو
میکشد هو یاعلی هویا علی در کوی تو

دل حسن دلبر حسن ساقی حسن ساغر حسن
هو حسن احمد حسن زهرا حسن حیدر حسن

میرسد ازخاک راهت معجزات نو به نو
آسمان از رد پایت میکند اختر درو
رخت غم دارد به تن کعبه اگر آهش شنو
عاقبت قسمت نشد تا که بگردد دور تو

میرسد با دیدنت انگشت حیرت بر دهان
که خداوند افریده یک خدا در این جهان

مدح تو با واژه ها غیر از خیالی خام نیست
هر چه می ریزد به پیمانه به جز اوهام نیست
مستی ما را به جز تصویر تو در جام نیست
هرکسی جان داده با عشق شما ناکام نیست

شان هرکس میشود پیدا زحال والدین
مادرت انسیه الحورا پدر مرد حنین

ریخت برهم طعم لبهای تو بازار عسل
چشمهایت را گشودی آفریده شد غزل
زلفهایت را شب یلدا شده ضرب المثل
سجده بر محراب ابروی حسن خیر العمل

هر دو عالم را بگردی گر پی می پروری
نیست مثل باده انگورهای عسگری

از فلک باید تماشا کرد خاک پای تو
حق نشسته جای حق این جانشینی جای تو
روز محشر محشری دیگر قد و بالای تو
در قیامت هم شفاعت حق نوکرهای تو

باری از عصیان به روی دوش آوردم کریم
بارکج این بارآمد از صراط مستقیم

مژه هایت صف کشیده تا کند غارتگری
تیغ ابرو را کشیدی جان به لبها آوری
با اشارات نظر داری تو فتح خیبری
حیدری تو حیدر تو حیدری تو حیدری

چشمهایت را بهشت جاودانی گفته اند
زلف هایت را مسیر زندگانی گفته اند

دامنت را گستراند ی آسمانها کشف شد
زیر سایه سار پلکت کهکشانها کشف شد
حد جودت تا عیان شد بی کرانها کشف شد
تا که بشناسم شما را هفت خوانها کشف شد
دست ما کوتاه و خرما بر نخیل ای اشنا
قدر تو مجهول مانده ای امام سامرا

السلام ای صاحب صحن سرای بی کسی
آشنای غربتی و آشنای بی کسی
آن دردیوارها گشته بنای بی کسی
می رسد از خشت خشت آن صدای بی کسی
ای فدای تو و آن صحن سرای خلوتت
جای دارد جان دهم آقا برای غربتت

چرخش چشم تو برده چرخ را در زیر دین
آفرینش را حریم با صفایت زیب و زین
سامرایت پایتخت عاشقی در عالمین
تا حسن آید پس از او می رسد نام حسین

بین زندان تیغ صلحت مانده در بین نیام
آخر سر با حسینت می رسد روز قیام

دست برپهلوگرفتی مثل مادر وای وای
مثل او قامت کمانی ای صنوبر وای وای
پیکرت می سوزد از تب بین بستر وای وای
ازعطش وای از جگر گردیده پرپر وای وای
لرزه افتاده به دستت آب خوردن مشکل است
با لب تشنه خدایا جان سپردن مشکل است

از عط ش آهی بلند است از تمام پیکرت
کودکت با کاسه آبی رسیده در برت
بر روی دامن گرفته این دم آخر سرت
نوش جان آبی بنوش از مهر زهرا مادرت
نوش جان آبی بنوش آه ای امام عالمین
نوش جان تر کن لبت را یاد لبهای حسین

گرچه عمر تو گذشته روز وشب در بین بند
از لبت غم گرچه نخل خنده را از ریشه کند
حال روی دست طفلت چشمهایت را ببند
جان بده آرام در آغوش او دیگر بخند
مثل آن شش ماهه که بر روی آغوش پدر
خنده بر روی لبانش بود و میزد بال و پر

موسی علیمرادی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا