قرار بود بمیرم
قرار بود بمـیرم برایت آه نشد
گناه کرده ام و رِزق من نگاه نشد
قرار بود بمیرم اگر غروب دهم
شنیدم از تَه گودال وحال شاه نشد
قراربود بمیرم تو که زمین خوردی
به پیش چشم حرم بین قتلگاه نشد
قرار بود بمیرم سر تو بر نی رفت
مگربه سیلیِ کین غنچه ای سیاه نشد
قرار بود بمیرم به رسم عشق و دین
سر تو روی نی و پیکر تو روی زمین
قرار بود بمیرم چرا نمردم و خورد
به روی هر دو لَبت خیزران خصم لعین
قرار بود بمیرم نه اینکه بشنوم از…
صدای سیلی وگوشی که می شود سنگین
قرار بود بمـیرم اگـر نشد قسمت
که اربعـین حرم را ببینم اما این…
همیشه داغ شود روی قلب من ارباب
نیامده به حـرم باز سینه زن ارباب
رسیده خواهر غمدیده یِ شما از راه
چه زخمها که ندارد به روی تن…ارباب
رسیده روضه به جایی که عمه یِ سادات
صدا زد از ته دل …آه…بی کفن… ارباب
به یاد قصه یِ انگشتر تو افتاد و…
غروب بی کسی و درد پیرهن ارباب
حسین من تو که رفتی اسیرشد خواهر
هنوز مـانده رَدِ تازیانه بر پیـکر
نپرس از گل دردانه یِ سه ساله نپرس
چه آمده به سر چادرِ من و معجر
رسید سنگ و دل خواهر تو خورد تَرَک
سرِ تو را که شکستند من شکستم سر
دعای زائر تو مستجاب خواهد شد
به ندبه واشده لبـهای زینبـت دلبر
حسین ایمانی