قسمتم شد
قسمتم شد که آشنا باشم
شامل قدری اعتنا باشم
قسمتم شد که پای بگذارم
در مسیری که مبتلا باشم
آمدم تا کبوترانه شبی
جلد ایوان سامرا باشم
آمدم تا کنی مسلمانم
مثل سلمان من از شما باشم
نگه انداز زیر پایت را
سامرایی ترین گدایت را
تو رسیدی و عرش آذین شد
خاک دنیا بهشت آیین شد
باد یک دسته قاصدک آورد
دور گهواره ی تو تزئین شد
امشب از شوق گونه های پدر
مَثَلِ خوشه های پروین شد
آسمانی ترینِ مائده ها
باز هم سهم ظرف مسکین شد
باز شور علی علی دارم
و دهانم دوباره شیرین شد
مژده ای شیعیان مراد رسید
پسر حضرت جواد رسید
صد و ده بار در ثنای تو
خوانده ام هل اتی برای تو
انعکاس خود صدای خداست
صد و ده بار ربّنای تو
از رد پای روح (1) پی بردم
خود عرش است سامرای تو
آن که همّت به قتل جانت بست
خود شفا یافت از دعای تو
تا کمی حرمتت شکسته شود
ریخت پس یک قدح برای تو
آه از آن درد آشنا…فریاد
قصّه ی شام میرسد در یاد
توحید شالچیان