شعر مدح امام حسين (ع)

لب تشنه بود

لب تشنه بود , تشنة یک جرعه آب بود
مردی که درد های دلش بی حساب بود

پا می کشید گوشة حجره به روی خاک
پروانه وار غرق تب و التهاب بود

از بسکه شعله ور شده بود آتش دلش
حتی نفس نفس زدنش هم عذاب بود

در ازدحامِ  هلهله های کنیزکان
فریاد استغاثة او بی جواب بود

یک جرعه آب نذر امامش کسی نکرد
رفع عطش اگر چه کمال ثواب بود

آخر شبیه جد غریبش شهید شد
آری دعای خسته دلان مستجاب بود

غربت برای آل علی تازگی نداشت
در آن دیار کشتن مظلوم باب بود

تا سایه بان پیکر نورانیش شوند
بال کبوتران حرم را شتاب بود

اما فدای بی کفن دشت کربلا
آلاله ای که زخم تنش بی حساب بود

هم تیغ و نیزه خون تنش را مکیده بود
هم داغدیدة شرر آفتاب بود

 یوسف رحیمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا