شعر شهادت حضرت زهرا (س)

مادر

در خودش پیچید و جسمِ لاغرش را جمع کرد
شکل زینب شد زِ بس بال و پرش را جمع کرد
گرچه زحمت داشت اما با همین دست خودش
این سه ماهه لاله های بسترش را جمع کرد
مرتضایش تا نگردد بعدِ او شرمنده تر
دستمالِ بسته ی روی سرش را جمع کرد
تا نگردد از کبودی های رویش با خبر
رو گرفته از علی و معجرش را جمع کرد
کشت زهرا را سکوت و اشک های مجتبی
با چه زحمت بینِ کوچه مادرش را جمع کرد
با تمامِ ناتوانی کرد جارو خانه را
با چه حالی پشتِ در خاکسترش را جمع کرد
زد به سختی فاطمه شانه به موی زینبش
دردلها کرد و موی دخترش را جمع کرد
پیرُهن را داد دستِ زینب و گفت از حسین
گفت و زینب هم نوشت و دفترش را جمع کرد
آمد آن روزی که مادر وعده داد و دید که
یک عبا آورد حسین و اکبرش را جمع کرد
دید حسین می رفت با سرعت به سمتِ علقمه
دید جسمِ پاره ی آب آورش را جمع کرد
دید از روی بلندی که چه شد در قتلگاه
شمر می لرزید ، وقتی خنجرش را جمع کرد
رفت زینب عصرِ عاشورا درونِ قتلگاه
بوسه ای زد رشته های حنجرش را جمع کرد
مهدی شریف زاده

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا