چهره ات را حضرت حق ماه کامل ریخته
ساقی امشب باده ای از عنبر و هل ریخته
رخ که محشر قد قیامت گوئیا معمار هم
هرچه را که داشته در این شمائل ریخته
پیچش موی تو را نقاش اینگونه کشید
همچنان موجی که بر دامان ساحل ریخته
تیزی شمشیر تو با تیغ ابرویت یکیست
پیش چشمانت هزاران مست و عاقل ریخته
سفره ی اکرام تو از بسکه عالمگیر شد
پشت درب خانه ات سلطان و سائل ریخته
خلقت ما از گل است و حق تعالی لطف کرد
قطره ای از مهرتان در جان این گل ریخته
شکر منان میکنم روزی هزاران بار که
عشق تو چون آتشی بر مجمر دل ریخته
هرکجا نامت بود آنجا هزاران شاعری
مثل سعدی مثل حافظ مثل بیدل ریخته
خلقتت را شاه بیت هر غزل باید نوشت
شاهکار قادر عز و جل باید نوشت
میلاد یعقوبی