مثل زهرا مادرم هستی و نامت فاطمه است
با عنایاتت درِ این خانه خدمت می کنم
با غزل گفتن فقط عرض ارادت می کنم
دلبر شیر خدایی و کنیز فاطمه
با ثنایت از علی جلب رضایت می کنم
مثل زهرا مادرم هستی و نامت فاطمه است
پس از این بابت به تو حس قرابت می کنم
قوم و اجدادم همه عبد و غلامت بوده اند
بین مردم افتخار از این اصالت می کنم
تا ابد با دشمنان تو عداوت می کنم
تا ابد با نوکران تو رفاقت می کنم
نوکری زیر علم میرفت و گفتی ای جوان
روز محشر از تو من حتما شفاعت می کنم
ارمنی ها بی شمار از معجزاتت گفته اند
گاهی از اوقات بر آنها حسادت می کنم!
یا أبافاضل دخیلک…ذکر هر روز و شبم
حل مشکل های خود با این عبارت می کنم
چای ریز و نوکر دربست فرزند تو أم
چای می ریزم ولی دارم عبادت می کنم
هر کجا که روضه ی عباس باشد می روم
من میان روضه احساس سعادت می کنم
التماست می کنم جانِ حسین فاطمه
تا جواز کربلای خویش را حتمی کنم
در دلم افتاده بی بی کربلایم می بری
در دلم افتاده سقا را زیارت می کنم
در میان روضه چشمانم اگر گریان نشد
بعد هیأت تا سحر خود را ملامت می کنم
مردک پستی عمود خویش بالا برد و گفت
من خیال شمر از عباس راحت می کنم
دختری گریان صدا می زد میان خیمه ها
عمه سقا رفت…من فکر اسارت می کنم
شاعر:علی سپهری