هزار شكر
نزن به خاك سرت را دلى نميسوزد
نكش به حجره پرت را دلى نميسوزد
دلى به رحم نيامد پس آب آب نكن
ببين جواب شدى رويشان حساب نكن
به جوانى ات هدف كينه محارب شد
جواب گريه تو خنده هاى مطرب شد
شكسته بالى و در غصه ها گرفتارى
ميان خنده رقاصه ها گرفتارى
هزار شكر نخورده سرت به ديوارى
چه خوب كه در حجره نداشت مسمارى
هزار شكر كه ميخى به پهلويت نگرفت
شبيه فاطمه آتش به گيسويت نگرفت
اگر چه از غم زهرا تو ارثيه دارى
بياد مادرت آهنگ مرثيه دارى
غروب كردى از آسمان زمين خوردى
شبيه فاطمه هستى جوان زمين خوردى
چقدر خوب كه بابا نديد چشم ترت
تو دست و پا نزدى در مقابل پدرت
چقدر خوب دگر خواهرى ندارى تو
زمان رفتنت انگشترى ندارى تو
لباسهای تنت را که در نیاوردند؟
به زور پیرهنت را که در نیاوردند
اگرچه آب روان از ستم نخوردی تو
نخوردی آب ولی نیزه هم نخوردی تو
در آستانه گودال تشنه بود حسین
به زیر چکمه و شمشیرو دشنه بود حسین
هلال در سپرش آب را چه دیر آورد
حسین را کسی آنجا غریب گیر آورد
محمدجواد پرچمی