مرغِ حرم بودم
مرغِ حرم بودم ولی رزقم اسارت شد
دلتنگی و دلشوره آدابِ زیارت شد
دستم اگرچه از ضریحت فاصله دارد
قلبم دخیلِ این ضریح و بی قرارت شد
پر می زنم مثلِ کبوترهایِ این گنبد
جَلد هوایت جان و قلبِ دوستدارت شد
لطف و عطایِ این کریمه یاکریمم کرد
شد آسمانی هر کسی که جیره خوارت شد
معصومه یِ معصومِ هفتم زینبِ ایران
منظومه یِ آیاتِ نور و مکتبِ سلطان
گیتی نمی بیند زنی چون فاطمه امّا…
ای دخترِ موسی تویی آئینه یِ زهرا
ای سفره دارِ آسمان اِی روضه ات رضوان
خیرِ کثیری و به دستت بوسه زد بابا
مثلِ عموجانت حسن بابُ الکرم هستی
مثلِ حسینی پرچمت تا به ابد بالا
آرامشِ جانِ علی موسَی الرّضایی و…
با یک سفارش می بری کرب و بلا ما را
جارو زده صحن و سرایت را مَلک بانو
رو به ضریحت می زند چرخ و فَلک زانو
دردانه یِ بابایی و پروانه یِ دلبر
دختر ولی نطقت شگفت آور چنان حیدر
شمشیر لازم نیست وقتی در کلامِ تو
باشد نفوذی که به هم می ریخت صد لشکر
در عفّت و شرم و حیا تکرارِ زهرایی
هم پاسدارِ دینی و هم سنگرِ محشر
با خطبه هایت زنده کردی یادِ زینب را
با هر روایت می کَنی از جا درِ خیبر
چادر اگر دورِ کمر بستی یقین دارم
طوفانی از جنسِ امیرالمؤمنین دارم
دنبالِ دلدارت گذشتی از بیابانها
دریایی امّا دیده ای امواجِ طوفانها
گوشه کنارِ این حرم علّامه ها دیدم
صحن و سرایِ پاکِ تو می سازد انسانها
ما یکسره دردیم و دم از تو زدن مَرهم
چون پنجره فولاد دیدیم از تو درمانها
بیمار تصویرِ حریمت را تماشا کرد
باران شد و با ذکرِ تو طی کرد بحرانها
دنیایِ بی روضه ندارد ارزشی آری
ندبه بخوان تا سر شود شامِ گرفتاری
حسین ایمانی