شعر شهادت حضرت عبدالله بن الحسن (ع)

سپر عمو

دستم اگر رهــــا بکنی یار مـــــــــی شوم

در قتلگــــــــــاه یاور دلدار مـــی شـــوم

دشمن نشسته عمه, روی پیکــــر عمــــو

رخست اگر دهی سپر یار مـــی شــوم

من را حلال کن که جز این راه چاره نیست

جانم اگر کنون ندهم زار مــــــی شــوم

شمشیر بر امیر کشیـــــــــــدی برای چه؟

ظالم خودم مدافع ســـــردار می شـوم

تنها میان دست و بدن پوست مانده است

کم کم شهید یار گرفتـــــار می شـــوم

بابا حسن, عزیز دل تو بزرگ شـــــــــــد

قدری دگر کبوتــر دیــــدار مــــــی شوم

هر چند قسمتم نشده چشم و سر دهم

دستم بریده همچو علمـــدار می شوم

شکر خدا دعای منم مستجاب شــــــــــد

سرباز آخر تو به پیکـــــــار مـــــی شوم

عبداللهم, فدایی راه عمـــــــــو حسین

کشته به روی سینۀ غمخوار می شوم

این عاشق و نگاه یتیم کریــم عشــــــــق

کِی عاشق حقیقــــی سالار می شوم

  حسین ایمانی

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا