شعر شهادت امام حسن عسكری (ع)
مسموم وا اماما
زهر جانکاه به جان جگرش افتاده
لرزه بر پیکره ی بال و پرش افتاده
عطش از سوختگی لب او می بارد
شدت زهر به لبها اثرش افتاده
چشم او امدنی را به تماشا مانده
با دلی تنگ به یاد پسرش افتاده
در سرداب که وا شد دل او ریخت بهم
یاد یک خانه ای و میخ درش افتاده
لحظه ی اخر او روضه شد و سخت گریست
داغ مادر به دل شعله ورش افتاده
یاس در اتش و یک شهر تماشا میکرد
در به روی بدن محتضرش افتاده
محسن و مادر و دیوار و لهیب هیزم
روضه در روضه همه در نظرش افتاده
گفت اهسته به گوش پسرش…مادرمان
رد یک پنجه به چشمان ترش افتاده
حسن کردی