شعر مدح و مناجات امام زمان (عج)

من اویسم

من اویسم قرن ندارم که
دوره گردم وطن ندارم که
آرزویم فقط غلامی توست
طلبی از تو من ندارم که
هی تو را می زنم صدا عشق است
غیر یابن الحسن ندارم که
مرگ من،جان من، بیا برگرد
بی تو جانی به تن ندارم که
بده خاکستر مرا بر باد
حاجتی بر کفن ندارم که
خود به سر می زنم ز دست فراق
من که دیگر زدن ندارم که

جان عالم بیا بیا کافی است
ای عزیزم بیا بیا کافی است

یا ابانا رهایمان نکنید
درهمیم و سوایمان نکنید
ما دعا می کنیم، ممکن نیست
که شما هم دعایمان نکنید
مردن بی تو مرگ جاهلی است
وای اگر اعتنایمان نکنید
ترسمان است وقت آمدنت
زیر تربت صدایمان نکنید
بی تو بی ارزش است این دنیا
بیش از این بی بهایمان نکنید
اربعین آمده خدا نکند
راهی کربلایمان نکنید

ذکر یا فارس الحجاز منی
ایها العشق چاره ساز منی

نفس عالم از غم تو برید
یا ابانا به داد ما برسید
بی تو ما دور هم خوشیم آقا
من بمیرم تویی فرید و وحید
رفتم از دست بر نمی گردی؟
زنده ام با هزار عشق و امید
همه را دیده ام به غیر شما
جلوه ای هم نشان من بدهید
شدی آواره بیابان ها
ارث عمه تو را به دشت کشید
چقدر عمه بین صحرا رفت
خسته شد بس که روی خاک دوید

آرزوی همه پیمبرها
العجل العجل بیا مولا

اسماعیل روستائی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا