شعر شهادت حضرت رقيه (س)شعر محرم و صفر
می زند شام خنده بر آهم
می زند شام خنده بر آهم
مثل کوفه ست شاید اینجا هم
بس که من ناله می کنم هرشب
عالمی شد پریش از آهم
طبق آورده اند عمه چرا؟
من که گفتم غذا نمی خواهم
بوی خون هم ز تشت می آید
به گمانم که بوی بابا هم
بوی باباست من یقین دارم
السلامُ عَلَیک ای ماهم!
تو نبودی و ناسزا گفتند
خارجی خوانده اند ما را هم
رسم هاشان چقدر بر عکس است
مثلاً,من که دختر شاهم,
عده ای سنگ هدیه آوردند
تازه دادند نان و خرما هم
جای اسبابِ بازیم بابا
غل و زنجیر بود همراهم
هم کبودم هم اینکه سوخته موی
مثل دیواره های یک چاهم
زجر از این زمانه سیرم کرد
طفل بودم غم تو پیرم کرد
علی مشهوری”مهزیار”