شعر مدح و مناجات حضرت زينب (س)

ناخدا

باز مرا سوی لبِ خُم کشید

قصه‌یدریا به تلاطم کشید

آمد وتوفان من آغاز شد

باز دریرو به دلم باز شد

ساقیافلاک! سلامٌ علیک!

ای پدرخاک! سلامٌعلیک!


وای! اگرباز جوابم دهی

شعربخوانم, تو شرابم دهی


دست تو راعشق که بالا گرفت

دست تو نهدست خدا را گرفت


بر نکش ازچهره تو کامل نقاب

تانپرستند تو را بوتراب


روح امینپیش تو پر باز کرد

با تو محمدسخن آغاز کرد


نوح شدهغرق تو ای ناخدا

کشتی اورا برسان تا خدا


قطره تورا دیده و دریا شده

«خاک ضعیفاز تو توانا شده»


بَه! بِهتو و تیغ بلا جوی تو

شیری وشیران همه آهوی تو


بر سر ذوقآمده پروردگار

بس که می‌آیدبه تو این ذوالفقار


کار هزارآیت اعظم کنی

گوشه‌یابرو تو اگر خم کنی


ای خطتوصیف تو بی خاتمه

جلوه‌یظاهر شده‌ی فاطمه


اول و آخرسر یک موی تو </s tr ong>

ظاهر وباطن تو و بانوی تو


کشتی خلقتبه هدف می‌رسد

تا که بهایوان نجف می‌رسد

 قاسم صراقان

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا