شعر مدح و مناجات امام زمان (عج)

نشانی نیست

زکاروان سفر کرده ام نشانی نیست

برایگفتن درد دلم زبانی نیست

برایاین که به کوی حبیب خود برسم

منغریب چه سازم که کاروانی نیست

شبیهخیمه نازی که خانه ام شده بود

برایدیدن دلدار من مکانی نیست

چهچهره های قشنگی که نور مهدی داشت

شبیههمسفرانم که دلستانی نیست

اذانجبهه سحر گه دل از همه می برد

چورفته روح نمازم دگر اذانی نیست

خوشاگلی که به خاک حبیب خود افتاد

نشان زجسم غریبش جز استخوانی نیست

مرانبود لیاقت که رخت خون پوشم

کسی کهوصل به دنیاست آسمانی نیست

چهعاشقان جوانی که پیر ره بودند

به شورو عشق شهیدان دگر جوانی نیست

برایمرغ شکسته پری که جا مانده

به غیرمنزل دلدار آشیانی نیست

جوادحیدری 

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

‫7 دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا