نوکر فدای عمه سادات میشود …
راهی نشانمان بده حالا که آمدیم
عشقی به جانمان بده حالا که آمدیم
تا آمدیم لکنتمان بیشتر شده
حالا زبانمان بده حالا که آمدیم
ما خائفیم مضطر و عبدیم . سائلیم
شب را امانمان بده حالا که آمدیم
چیزی نمانده است ز باقی عمرمان
بانو زمانمان بده حالا که آمدیم
از جرعه های مهریه ی مادرت رسید
یک لقمه نانمان بده حالا که آمدیم
ما آمدیم حضرت زینب به عشق تو
ما مانده ایم و حسرت شهر دمشق تو
بارگهت زمینه ی پرواز بال من
عشق زیارت حرم و حس و حال من
شوقی برای دیدن سوریه دارم و
این عشق دیدن حرم تو حلال من
بانو به چشم ها تو بگو : “ابک للحسین ” !
وقت سوال کردن این بغض ها : ” لمن ؟”
این مملکت که گریه کن توست مال تو
این چشم ها که گریه کن توست مال من
اکنون نشسته ام و فقط فکر می کنم
شهر دمشق – زینب کبری – سه ساله … من!!
هاشمیون زمان عبورت تمام قد
پا می شوند ُ فاطمه گویی قدم زند
ای تو سکوت محض پر از شور فاطمه
تا شهر شام مقصد و منظور فاطمه
یعنی در امتداد قیام مدینه ای ..
زهراست آفتاب و تو منشور فاطمه
ما را بس است تا ابد الدهر اینکه تو
یک ذره نورمان دهی از نور فاطمه
تصویر مادرت شده ای ای مجلله
یعنی شدید : انسیه – منصوره – فاطمه
ای جلوه های فاطمه در دشت کربلا
دیدیم با وجود تو برگشت هر بلا
نام حسین ذکر لبت ای مخدره
شهد حسین در رطبت ای مخدره
ای عالمه – بدون معلم – مفسره
عباس غرق در ادبت ای مخدره
فرمود : خواهرم که ز یادت مبر مرا
بین قنوت نیمه شبت ای مخدره
دنیا سکوت می شود هنگام خطبه ات
با آن فصاحت عربت ای مخدره
هر کس که بر حیای شما اقتدا کند
جنت برای او وجبت ای مخدره .
چونکه حسین محو تماشات میشود
نوکر فدای عمه سادات میشود …
مجتبی کرمی
سلام
تشریف بیاورید.