در آینه قیل و قال را میبینم
یک آدم بی خیال را میبینم
این جمعه اگر گناه را ترک کنم
قطع به یقین وصال را میبینم
بدجور دلم اسیر مرداب شده
چون رابطه ام با تو شکرآب شده
امروز چه فایده نباشی , فردا
بر طاقچه عکس عاشقت قاب شده
تا بوده برات دردسر ساخته ام
هر جمعه تورا به گریه انداخته ام
جای تو به دنبال ردیف شعرم
افسوس که بد قافیه را باخته ام
دلداده ی زرق و برق دنیا شده ام
بدجور اسیر و غرق دنیا شده ام
دنبال تو لنگ ظهر جمعه در خواب
آواره ی غرب و شرق دنیا شده ام
نگذار به هجران تو عادت بکنیم
نگذار به جز تورا عبادت بکنیم
تشریف میاوری , اگر این جمعه
اندازه ی ده دقیقه یادت بکنیم
بی ظرفیت و بدون ظرفیم همه
کبکیم و به سر درون برفیم همه
پیش تو که زیر و رو نباید بکشیم
در واژه ی “انتظار” حرفیم همه
در محضرتان محضرمان هست شلوغ
تنهایی و دور و برمان هست شلوغ
شرمنده خودت فکر خودت باش که ما
این جمعه حسابی سرمان هست شلوغ
رضا قربانی