هم سپاهی از صفِ مژگان تر دارد علی
هم سپاهی از صفِ مژگان تر دارد علی
هم در اوج چشم خود تیغ دو سر دارد علی
آی مرحب , جان خود را زود بردار و برو
وای بر حالت اگر شمشیر بردارد علی
از رجزهایی که می خوانَد میان کارزار
می شود فهمید تصمیمی دگر دارد علی
مقصد او کُشتن یک جنگجوی چیره نیست
اِنهدام قلعه ها را زیرِ سر دارد علی
گر تمام خلق عالم پیش رویش صف کِشند
می زند بر قلبشان از بس جگر دارد علی
دیر فهمید این سخن را پهلوان خیبری
ضربه ای که می شکافد تا کمر دارد علی
ضربه هایش,رعد تیغش,نیزه اش جای خودش
برق چشمش,بیش,از اینها خطر دارد علی
زهره ی مردان جنگی را چه آسان آب کرد
شور تکبیری که هنگام سحر دارد علی
بسته بر بازوی او حرزِ خودش را فاطمه
نَه نیازی بر زِره , نَه بر سِپر دارد علی
آنچه را صادر شده از انبیا در معجزات
صدبرابر,بلکه از آن بیشتر, دارد علی
بوی رحمانیّت از سر تا به پایش می رسد
گرچه در ظاهر وجودی چون بشر دارد علی
در نجف,در مکّه,در عرش خدا,در لامکان
چون قمر هر جا روی , آنجا مَقَر دارد علی
آخرش سلمان و مقداد و ابوذر می شود
سوی هر عبدی که از رحمت نظر دارد علی
مثل یوسف در جوانی نه , که از صبح اَلَست
فاش شد حقّ ولایت بر پدر دارد علی
گاه با یک حرکت انگشت کرده ردِّ شمس
گاه چون احمد سرِ شقّ القمر دارد علی
مرتضی دریاست و دامان زهرایش صدف
لؤلؤ و مرجان و دُرّ, لعل و گُهر دارد علی
چون که مانند خداوند است, او عندَالقلوب
از دل حسرت کش ما هم خبـــر دارد علی
بس که دید آزار از اهل مدینه همسرش
از دیار مصطفی قصد سفر دارد علی
پشت درب خانه ی زهرای اطهر, کَم بِأیست
خاطراتی تلخ از دیوار و در دارد علی
محمد قاسمی