حرفی نزن که نیزه تو را زیر و رو کند
حرفی نزن که پیکر تو پشت و رو کند
حرفی نزن که قاتل امانت نمی دهد
سر نیزه اش امان به دهانت نمی دهد
حرفی نزن برادر من خسته می شوی
در زیر ضربه های سنان کشته می شوی
حرفی نزن که با جگرت خوب تا کنند
این نا نجیب ها بدنت را رها کنند
حرفی نزن عزیز دلم پیش ناکسان
راحت نمی شوی دگر از دست این سنان
حرفی نزن که می پرد او روی پیکرت
با خنجری شکسته زند روی حنجرت
حرفی نزن که پاره ای و سخت درهمی
با تیر و نیزه های شکسته تو هم دمی
مصطفی گودرزی