شعر شهادت حضرت علی اصغر (ع)

پسرم

وسط خطبه ی من بود که پیش نظرم
تیری از چله رها،خورد به حلق پسرم

دست و پا میزد و من در عوض اش جان دادم
گریه ها کرد به حال من و او چشم ترم

سر او سمت هوا بود و سر من به زمین
آسمان گشت خراب از غم او روی سرم

خون او را به هوا ریختم و شخص خدا
تسلیت گفت از این داغ به سوز جگرم

با غم اکبر من،اصغر من فرق نداشت
هم اثر بر جگرم داشت غم اش هم کمرم

دو قدم رفته ام و چند قدم برگشتم
من ندارم بخدا پای رسیدن به حرم

مادرش منتظر اوست دم خیمه هنوز
خبر داغ علی را نتوانم ببرم

بر دلم ماند زبان باز کنی،قد بکشی
حسرت اش ماند برایم که بگوئی پدرم…

محسن صرامی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا