شعر مصائب اسارت شامشعر مصائب اسارت كوفه
پشت بام شهر کوفه
آورده ام در شهرتان خاکسترم را
آیات باقی مانده بال و پرم را
آورده ام ای کوچه های نامسلمان
مومن ترین فریادهای حنجرم را
دیشب مراعات حسینم رانکردید
در کوفه وا کردید پای مادرم را
من آیه های در حجاب نور هستم
خالی کنید ای چشمها دور و برم را
ای چشمهای پشت بام شهر کوفه
آیا ندیدید این طرفها معجرم را ؟
نذر سر این کعبه ی بالای نیزه
در شهرتان خیرات کردم زیورم را
من یک نفر در دو تنم اما دو روز است
از دست دادم نیمه ای از پیکرم را
یک نیمه ام را روی دست نیزه بردید
در محمل بی پرده نیم دیگرم را
اما به توحید نگاهم روی نیزه
زیباتر از هر روز دیدم دلبرم را
علی اکبر لطیفیان