شعر عصر عاشورا و شام غريبان

موقع دست و پا زدن

 

تیر ازبس که خورده بود حسین

بر تنشمثل پیرهن شده بود

 

نیزههاشان تمام شد کم کم

موقعسنگ ریختن شده بود

 

نفسشبین راه بر میگشت

موقعدست و پا زدن شده بود

 

بودماما جلو نمی رفتم

شمرآنقدر بد دهن شده بود

 

تکه ایرا ربود هر کس که

روبهرو با حسین ِمن شده بود

 

هرچهکردند رو به قبله نشد

یعنیآنقدر پاره تن شده بود

 

زیرانداز خانه های دهات

کفنشاه بی کفن شده بود

علی اکبر لطیفیان

 

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا